گله و شکایت کردن، برای مثال مستی مکن که ننگرد او مستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مستی کن مستی چه کنی از غم / دانی که به از مستی صد راه یکی مستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
گله و شکایت کردن، برای مِثال مُستی مکن که ننگرد او مُستی / زاری مکن که نشنود او زاری (رودکی - ۵۱۱)، باده خور و مَستی کن مُستی چه کنی از غم / دانی که بِه از مُستی صد راه یکی مَستی (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۹۰)
تسجیل. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). تصدیق کردن. تأیید کردن. قبول کردن. پذیرفتن امضاء: هر چیزی که خرد و فضل وی آن را سجل کرد بهیچ گواه حاجت نیاید. (تاریخ بیهقی). وگرزبان هنر می سراید این دعوی بحکم عقل سجل میکنم که آن من است. خاقانی. ، فتوا دادن. حکم کردن: آنکسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). او را (یزدجرد را) بدان اصفهبد سپرد و سجلی کرد که ملک را به خویشتن پذیرفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112). رجوع به سجل شود
تسجیل. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). تصدیق کردن. تأیید کردن. قبول کردن. پذیرفتن امضاء: هر چیزی که خرد و فضل وی آن را سجل کرد بهیچ گواه حاجت نیاید. (تاریخ بیهقی). وگرزبان هنر می سراید این دعوی بحکم عقل سجل میکنم که آن ِ من است. خاقانی. ، فتوا دادن. حکم کردن: آنکسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 182). او را (یزدجرد را) بدان اصفهبد سپرد و سجلی کرد که ملک را به خویشتن پذیرفت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 112). رجوع به سجل شود